شهید حــسن مفیـــدیـان

جنبــش دانـــش آمـــوزی استان مازندران

شهید حــسن مفیـــدیـان

جنبــش دانـــش آمـــوزی استان مازندران

شهید حــسن مفیـــدیـان

آنچه ملاحضه می فرمائید در مورد شهید والا مقام حــسن مفیـــدیـان از شهدای دانش آموز شهرستان ساری می باشد که به همت اعضای جنبــش دانـــش آمـــوزی استان مازندران پژوهش و ارائه شده است . انشاءالله مورد قبول قرار گیرد.
نام پدر : علی اصغر
تاریخ تولد : 1346/03/05
تاریخ شهادت : 1364/05/30
محل تولد : ساری
گلزار زرار محله - روستای خاریک ساری
نحوه شهادت : اصابت تیر
محل شهادت : جنوب
منتظر نظرات و پیشنهادات و اطلاعات شما هستیم.

بايگاني

طرح لایه باز فتوشاپ وصیت نامه و زندگی نامه شهید حسن مفیدیان

شهید حسن مفیدیان

شهید حسن مفیدیان

زندگی نامه و وصیت نامه بصورت صوتی



دریافت


دریافت


میثم میثم
۰۸ تیر ۹۶ ، ۰۹:۴۳ موافقين ۰ مخالفين ۰ ۰ نظر
میثم میثم
۲۵ دی ۹۴ ، ۲۰:۴۸ موافقين ۰ مخالفين ۰ ۰ نظر
میثم میثم
۲۵ دی ۹۴ ، ۲۰:۴۳ موافقين ۰ مخالفين ۰ ۰ نظر
میثم میثم
۲۵ دی ۹۴ ، ۲۰:۲۹ موافقين ۰ مخالفين ۰ ۰ نظر
میثم میثم
۲۵ دی ۹۴ ، ۲۰:۱۵ موافقين ۰ مخالفين ۰ ۱ نظر

ولا تحسبن الذین قتلوا فى سبیل ا... امواتاِ بل احیاً عندربهم یرزقون

امام اى رهبر، اى روح من اى راهنماى من از ظلمات شب به سوى نور خوشحالم که من اهل کوفه که

به حسین (ع) آن زمان رفتار کرده‌اند با تو چنان بوده‌ام وصیت من به مردم حزب‌الله، اى مردم شما را به

رستگارى مى‌خوانم و به جبهه دعوت مى‌کنم و براى آخرین بار گوش هاى خود را سبک کرده و بخود

آئید، اگر مى‌توانید فرزندانتان  را بفرستید به جبهه حق ، اگر نفرستادى و یا فرزند ندارید، به رزمندگان

کمک کنید و امام را با کمک هاى بى دریغ خود تنها نگذارید ، که خداوند این نعمت را از شما خواهد

گرفت، همچنان که امام حسین (ع ) را از مردمان آن زمان گرفت و حاکمان ظالم بر آنها حاکم کرد. بر من

نگوئید که ناکام مانده است بلکه من به کام اشباع رسیده‌ام و آن چیزى که دیگران فکر مى کنند کام کاذب

است.

به خانواده شهداً سرکشى کنید و خود را جزً آنها بدانید از برادران و خواهران مى‌خواهم به نماز و

احکام دین توجه کنند و خواهران حجاب خود را حفظ کرده و در مجالس مذهبى شرکت نموده از حالت

خمودگى بدر آیند، نگذارند که منافقان از خدا بى خبر ضربه بر پیکر این اجتماع وارد نموده به امید شان

برسند. و اما وصیت من به خانواده گرامى این است اگر سعادت مرا مى خواهید بنا به روایت قرآن

سعادتم در این است که خونم بر زمین بى آب علف دین جارى شود تا لاله ها بروید و از آن استفاده کنند،

چون ما از حسین و على اکبر حسین که نزد پدر عزیز بود بالاتر و در پیش شما عزیزتر نیستم ، پس خوب

شد که بوسیله گلوله هاى سر بین دشمن نقش بر زمین شدم ، این را بدانید که در هنگام تسلیم جان شادان

بوده و قلب آتشین من آرامش ابدى گرفت از مرگ من ضعف نشان ندهید و قدرى تفکر کنید که چرا

خداوند آیات قرآن را بر کوه نازل کرد کوه حالت انفجار به خود گرفت ولى به انسان نازل کرد پذیرفت ،

فکر کنید هر چند انسان در این دنیا سختى بکشد و مصیبت ببیند رفتى است و این را بدانید که پروردگار

هر کس را بیشتر دوست داشته  باشد بیشتر مصیبت زده‌اش مى‌کند پس صبر برد بارى پیشه کنید و از شما

مى خواهم بر من زیاد گریه نکنید اگر خواستید گریه کنید سعى تان این باشد در خلوت و دور از چشم

منافقان گریه کنید و سعى نمائید بیشتر بر حسین (ع ) شهید بگریید چون حسین سرور شهیدان است ، و

یک یک عزیزانش را بعد از شهادت خود به  خیمه مى‌آورد.

اى پدرم با کمال شرمندگى باید بگویم مرا ببخش که نتواسته ام فرزند خوب براى شما باشم و با

وجودى که پدر خوب برایم بودى

به خدا از دیدن روى شما در آن دنیا خجل هستم ولى از اینکه با رسیدن به درجه شهادت مى توانم

نوید شفاعت به شما بدهم خوشحالم و در آن دنیا به دستهاى پینه بسته و چهره غمگین که نشانه رنجها و

مصیبتها مى‌باشد، بوسه مى زنم . به تو اى مادرم فکر مى کنیم همین که ما گفته‌ایم ما مسلمانیم تمام شد،

مگر زینب با ما فرقى داشت که آنطور دنیا را وداع گفت .

مادرم خیال نکن که من ترا نخواستم و نسبت به شما بى اعتناً بودم بخدا قسم شبها براى تو و

مصیبت تو ناله مى کردم مى گفتم خدایا تا پدر و مادر مرا از من راضى نکردى مرا شهید مگردان چون در

مقابل شان شرمنده ام و وظیفه فرزندى خود را انجام نداده ام مادر جان تنها چیزى که مرا راضى مى کرد

به جبهه بروم این بود که خدا و اسلام را بیشتر از شما دوست داشتم ، از اینکه در پیش شما نبوده‌ام دلم

تنگ بود ولى دلم براى رفتن به پیش حسین (ع) بى سر و على‌اکبر و پیغمبر خدا و رجب عزیز بیشتر تنگ

شده بود . مادرم در روز شهادتم شیرزن باش و مقاوم ،چون من خوشحال مى‌شوم ،اگر سعادت شهادت

نصیبم شد سلام شما را به فاطمه زهرا (س) و زینب کبرى خواهم رساند. به شما اى خواهرانم مى گویم

فکر نکنید که زینب در مرگ عزیزانش گریه کرد و سر زد و ضعف نشان داد، بلکه در نیمه هاى شب نماز

شب مى‌خواند و روز در مجلس یزیدیان مثل جنگجوى مقاوم باایمانى  راسخ صحبت مى‌کرد و آنها را

رسوا مى‌نمود.

به شما اى برادرانم باید بگویم هنگام آمدن به پشت جبهه از روى شهیدان همسنگر و برادر شهیدم

رجب به خصوص سید الشهداً (ع) خجالت مى کشم ، که جوان باشم نیرو داشته باشم آنگاه مثل یک

آدم پیر بیایم در کنار قبرشان گریه کنم ، بر حال خود گریه شفاعت مى‌کنند تا موقعى که خون پاک شهداً

را زنده نگهدارید.

براى من گریه نکنید زیرا من براى خودم گریه مى کردم و مى گفتم اى خدا گناهم چیست ، چندین بار

به جبهه مى‌آیم و در عملیاتها شرکت مى‌کنیم دوستان شهید مى شدند من مى ماندم باز هم مى گویم اگر

خواستید براى من گریه کنید سعى کنید در نیمه شب در خلوتگاه راز نیاز و بانماز شب تواًم باشد.

در پایان سفارش مى کنم مقدارى پول از من باقى مى ماند به حساب رزمندگان واریز نمائید و قبر مرا در

کنار قبر برادرم شهید رجب على مفیدیان قرار دهید و بر سر قبرم بنوسید.

اى کاش صد بار شهید مى شدم و دوباره زنده مى شدم تا در پیش حسین شهید روسفید و گشاده روتر بودم

((والسلام)) روحش شاد و راهش پر رهرو باد #

تایپ از مدرسه خیری مقدم...

میثم میثم
۰۱ دی ۹۴ ، ۱۲:۲۴ موافقين ۰ مخالفين ۰ ۰ نظر

۱۳۶۴/۵/۲۹ساعت ۱۱ صبح منطقه عملیاتی قدس ۲ هورالهویزه:

دیروز ساعت ۶ غروب یکی از بچه های ما به نام حسن مفیدیان هنگام برگشت از شناسایی توسط گلوله دشمن بعثی به شهادت رسید.جنازه مطهرش را دیدم و بوسه ای بر روی پاک وی زدم.و نمی دانم چرا از دیروز تا به حال در فکر او نمی روم در صورتی که بزرگترین پند و موعظه برای من همین است.بیست سال سن او بود.

(۱۳۶۴/۶/۲۹):در کمال سلامتی بود ، در اوج جوانیش بود ، چهره زیبایی داشت ، یک انسان بود ، کسی که میتوانست خیلی کارها در این دنیا بکند ، چه می گویم ، از کجا می گویم ، چقدر سریع این کلمات از مغزم به دستم رسید و سپس به قلم آمده و روی این کاغذ ثبت می کنم...

میثم میثم
۰۱ دی ۹۴ ، ۱۲:۲۰ موافقين ۰ مخالفين ۰ ۰ نظر

آخرین دستنوشته های شهید رمضانعلی زارع ازنیروهای اطلاعات لشکر25کربلا مازندران


مورخ 11/19/ 64است شب شنبه، برادران که در واحد های 1، 2، 3 راننده ها و برادر عزیزمان آقای طوسی در سنگر کیاپاشا(یعقوبی) جمع شده اند.


در قدم اول، برادران؛ آموزش لازم را برای مقابله با بمب های شیمیایی یاد گرفته بودند. برادر طوسی چگونگی عملیات مثل؛ وضعیت دشمن، استعداد آن، موقعیت خودمان و موقعیت عملیات را به طور کامل توضیح دادند. سپس برادران نشستند و با هم دیگر وداع کردند. برادر طوسی در ادامه فرمودند:


ـ امشب شب وداع است.


ـ از هم دیگر حلالیت بطلبید.


ـ همدیگر را عفو کنید.


ـ امشب شب آخر دیدارتان است.


برادران دور هم نشسته اند. آنها زار زار گریه می کنند.


ـ شب عجیبی است. شاید شبِ عاشورای کربلای ایران باشد!


ـ شب وداع یاران حسین زمان است.


ـ شب استغاثه و شب یاری طلبیدن از ائمه اطهار(ع) است.


عجب شوری دارد. دل سنگ پاره می شود. یاران امام و سنگرنشینان جبهه ی اسلام گریه می کنند. فضای اتاق پر از اشک یاران شده است...!


خدمت تمامی دوستان سلام:


امشب11/20/ 1364عملیات بزرگ [والفجر 8 ]شروع می شود.


ـ اگر طلبی از من دارید از نظر شرعی موظفید که حق خودتان را از من بگیرید.


ـ اگر بدهکار هستید آن را به حساب جبهه و جنگ واریز کنید.


ـ در ضمن همسر عزیزم بداند که بنده مبلغ 200 تومان به شهید حسن مفیدیان بدهکارم.


ـ ضبط صوت کوچکی که توی منزل ما هست مربوط به
مفیدیان است به خانواده ی ایشان تحویل دهید.


ـ همگی شما را به خدای بزرگ می سپارم.


ـ از همه ی شما التماس دعا دارم.

[شهیدرمضانعلی زارع، روز25  بهمن 1364 در فاو به شهادت رسیدند.]

خدایا! در وقت موعود از «حسن مفیدیان» جانش را پس گرفتی و او را به آسمان­ ها بردی، اما من بنده ای نبودم که از رفتار گذشته ام، درس عبرت بگیرم. از قرآنت بیاموزم. از راهنمایانی که برایم فرستاده ای، خط مشق بگیرم. از مؤمنین تو سر مشق بگیرم. بلکه خود را کامل می دانستم و برتر از دیگران!


میثم میثم
۰۱ دی ۹۴ ، ۱۲:۱۸ موافقين ۰ مخالفين ۰ ۰ نظر